طیّبی شبستری را بیشتر به خاطر کتاب جنجالیاش دربارهی آراء و افکار علّامهی طباطبایی میشناسیم. کتابی انتقادی به نام حولَ تفسیرِ المیزان که گاه از آن به عنوان اوّلین نقد مکتوب بر تفسیر شریف المیزان یاد میشود.
طیّبی در زمان نگارش این کتاب (۱۳۷۷ قمری = ۱۳۳۶ شمسی) تنها ۲۷ سال داشت. برخی از شاگردان علّامه معتقدند که دلیل مخالفتِ وی با استادش علّامهی طباطبایی، پیش از دلائل علمی، خواستگاریِ نافرجام وی از دختر علّامه بود که با جواب منفی ایشان مواجه گردید. رنجش طیّبی از این ماجرا، بعدها وی را بر آن داشت تا به سختی بر استاد خود بتازد. فارغ از صحّت و سقم این داستان، مرگ زودهنگام وی نیز بر این ماجراها دامن زد. در حالی که درگذشت طیّبی در ۴۲ سالگیِ او اتّفاق افتاد و سالها از ماجرای تألیف آن کتاب گذشته بود!
طیّبی بعدها قم را به قصد تهران ترک گفت؛ به تحصیلات دانشگاهی پرداخت و موفّق به اخذ مدرک فوق لیسانس الهیّات شد. جنبهی دیگرِ شخصیّتِ طیّبی که کمتر بدان پرداخته شد، نظریات سوسیالیستیِ او بود که در دوران مبارزه با حکومت پهلوی، تفکّر رایج بسیاری از حوزویان مجاهد و انقلابیِ متأثّر از جریان مارکسیسم بود. رسول جعفریان در جایی نوشته بود: «خدای رحمت کند طیّبی شبستری را که قبل از انقلاب، کتاب فقر از دیدگاه اسلام را نوشت و گفت: اگر کسی هزار تومان اندوخته دارد، از دین خارج شده است!». (ر.ک: t.me/jafarian1964/4208)
یکی از نظرات طیّبی در همین کتاب (چاپ ۱۳۴۲)، پیشنهاد ایجاد نوعی سیستم اشتراکی اسلامی است. وی ابوذر را یک سوسیالیست مسلمان خواند و مروّج حرکتهای سادهزیستانه و ابوذروار بود. کتاب دیگر او: تقیّه و امر به معروف و نهی از منکر (چاپ ۱۳۵۱) نیز به خاطر تقسیم خاصّی که از تقیّه به دست داده و از آن در مسیر مبارزات سیاسی بهره گرفته بود، مورد توجّه انقلابیّون و چپگراها بود.
از دیگر آثار او میتوان به این موارد اشاره کرد: اخلاق قرآن؛ پیام نور، ترجمهی اثری از محمّد غزالی مصری؛ فرهنگ عقاید و قوانین اسلامی، ترجمهی کتاب روح الدّین الإسلامیّ، اثر عفیف عبدالفتّاح طبارة (۱۳۳۸ ش)؛ ترجمهی مفاتیح الجنان به سبک علمی و ادبی. همچنین از وی مقالاتی نیز چاپ شده و دستیاب است.
وی داماد مرحوم آقا سیّد مرتضی شبستری (آبان ۱۲۸۵ - آذر ۱۳۵۹)، قرآنپژوه، نمایندهی مجلس شورای ملّی، و نویسندهی دو کتابِ: تفسیر سورهی حمد (چاپ بنیاد قرآن تهران) و شب قدر و استجابت دعا (چاپ انتشارات اطّلاعات) بود.
ذیلاً گزارشات پراکندهای که دربارهی مواجههی سیّد احمد طیّبی شبستری با مرحوم علّامهی طباطبایی یافتهام را تقدیم میکنم. این گزارشات مانند قطعههای پازل، همدیگر را تکمیل میکنند و ابهامات موجود در آندیگری را برطرف میسازند.
🎬 «یکبار یکی از شاگردان ایشان که رفیق صمیمی من هم بود، به دلایل و انگیزههای شخصی، و بهظاهر در دفاع از شریعت، رسالهای تحت عنوان حولَ [تفسیر] المیزان چاپ کرد که در آن، استاد را متّهم به انکار معاد جسمانی نموده و سپس تکفیر کرده بود. من آنوقت به بهانهی دیگری پاسخی بر اندیشههای انحرافی وی نوشتم و در مجلّهی مجموعهی حکمت چاپ قم، که در آنهنگام خود سردبیری آن را به عهده داشتم، چاپ شد. ولی وقتی استاد از موضوع باخبر شدند و فهمیدند که من حمله را بر ضدّ او ادامه خواهم داد، با آرامش کامل به من تذکّر دادند که بحث را ادامه ندهم و فرمودند: شما ناراحت نباشید! از اینگونه بحثها و اتّهامات و حملهها، همیشه در تاریخ بوده و بعد از این هم خواهد بود، و ما موظّف هستیم که در برابر این قبیل افراد با نرمش و آرامش رفتار کنیم و به دستور قرآن به آنها سلام بفرستیم».
🌐 (به نقل از: مصاحبهی سیّد هادی خسروشاهی با روزنامهی کیهان؛ در: iscq.ir)
🎬 قاسم روانبخش از مصباح یزدی چنین نقل کرده است:
«آن روزها که من از نجف اشرف برگشته بودم، در تهران در یک کتابفروشی، سیّد جوانی مینشست و از مقام و منزلت علّامهی طباطبایی سخن میگفت. وقتی قم آمدم، در درس علّامه او را میدیدم. این فرد که آقای سیّد احمد شبستری نام داشت، بعدها به خواستگاری دختر علّامه رفت و موافقت نشد. از آن به بعد، بیمهریهای وی نسبت به استاد شروع شد؛ تا جایی که با یک طلبهای که مشی اخباریگری داشت همراه شد و دربارهی تناقضات المیزان باهم بحث میکردند. بعدها کتابی از همین فرد با عنوان رسالة حول المیزان منتشر شد که در آن، تناقضات المیزان را نشان داده بود!
روزی بنده با آقای ابراهیم امینی به محضر علّامه رسیدیم و موضوع را مطرح کردیم. ایشان فرمودند: من نمیگویم تناقض در بیانام نیست؛ ولی تناقضی که سیّد احمد بفهمد نداشتهام! از ایشان اجازه خواستیم که پاسخی به آن کتاب بدهیم. ایشان فرمودند: لزومی ندارد. و این آیهی شریفه را قرائت کردند: و لایحیق المکر السّیّئ إلّا بأهله!
طولی نکشید [که] جریان عجیبی اتفاق افتاد. یکی از دوستان ما با اتوبوس از تهران به قم میآمد. در کنار او فردی آذربایجانی نشسته بود. از ایشان پرسید: علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی را میشناسید؟ گفتم: بله. گفت: خانهشان کجاست؟ حسّاس شدم؛ پرسیدم، گفت: داستان عجیبی دارم، میروم قم برایشان بگویم. گفت: سیّد احمد شبستری از دوستان دوران جوانی من بود و سالها با همدیگر ارتباطی نداشتیم. او آمد حوزه و بعدها استاد دانشگاه شد و بعد جوانمرگ شد. چند شب پیش خواب عجیبی دیدم؛ صحنهی محشر به پا شده بود، خیلی شلوغ. ناگهان دیدم سیّد احمد را ملائک به دوزخ میکشند! نگاهاش به من افتاد و گفت: ما رفیق بودیم؛ برو قم از علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی حلالیّت بگیر. من به خاطر رفاقت، وظیفهی خودم دیدم که به قم بیایم و از ایشان حلالیّت بگیرم. دوست ما می گفت با هم به محضر علّامه رسیدیم. وقتی جریان را نقل کرد، علّامه به گریه افتاد و برایش دعا کرد».
🌐 (به نقل از: meybodema.ir؛ نیز ر.ک: تماشای فرزانگی و فروزندگی، ص۲۶ - ۲۸)
🎬 حجّتالإسلام آقای دکتر احمد احمدی ملایری میگوید:
«مرحوم آقای طباطبایی وقتی داشت تفسیر المیزان را مینوشت، در جلد اوّلِ المیزان یک مطلبی آورده بود که میشد به او اعتراض کنند که وی به معاد جسمانی معتقد نیست. در صورتی که آقای طباطبایی اینچنین نبود. ما یک دوست روحانی داشتیم در دانشگاه. این آقای روحانی یک رسالهی کوچکی، ۶۰، ۷۰ صفحهای نوشت، خیلی تند. خیلی تند. اسم رساله حول المیزان، یعنی پیرامون المیزان بود. آنجا به آقای طباطبایی توهین کرد. گفت که: این مکّار است، حقّهباز است و معتقد به معاد جسمانی قرآن نیست. به آقای طباطبایی کتاب را دادند و خواند. ایشان فرمود: دنیای علم است و هرکس هرچه میخواهد بنویسد!
این آقای روحانی درجوانی سکته کرد و مُرد. سال ۴۵، ۴۶ مرحوم شد. این خاطره در ذهن من بود. تا اینکه در لندن که به عنوان همراه ایشان بودم، موقع را مغتنم شمردم و موضوع را مطرح کردم و گفتم: حاج آقا، فلان کس در آن رسالهاش به شما اهانت کرد، الآن هم از دنیا رفته، آیا میشود شما از گناهاش بگذرید؟ فرمود: من همانوقت از او گذشتم و برای او طلب مغفرت کردم!».
🌐 (به نقل از: hawzah.net)
🎬 دکتر احمدی در جای دیگری گفته است:
«آن خاطره که برای بنده خیلی جالب و آموزنده بود و درصدر خاطراتام از استادم علّامهی طباطبایی است، مربوط به شکرآببودن میانهی طلبهای از دیار آذربایجان با مرحوم علّامه بود. وی اگرچه از نظر سنّی و علمی در حدّ علامه نبود، امّا رسالهی مختصری با عنوان حولَ المیزان نوشت و به ایشان توهین کرد، و تعابیری به کاربرد که فراخور شأن و جایگاه علّامه نبود. خدا - إن شاء الله - آن طلبه را بیامرزد. شاید عصبانیّت سبب آن مسأله شد. وی در دانشکده نیز همدورهی ما بود و بعد از دورهی لیسانس جوانمرگ شد [و] از دنیا رفت. توهینکردن به علّامهی طباطبایی (ره) در آن زمان که در اوج شهرت و عظمت بود، خیلی کار ناپسندی بود. المیزان تازه نشر یافته بود و دستبهدست میشد و به همین دلیل اگر کسی چنین مطلبی مینوشت، قاعدتاً باید با وی برخورد میشد. البته با وجود این، علّامه در واکنش به این کتاب فرمود: دنیای علم است و هرکس هرچه میخواهد بنویسد!
بنده در سال ۱۳۵۶ به مدّت پانزده روز برای معالجه به همراه علّامهی طباطبایی (ره) به لندن رفتیم. یک روز در اتاق هتل نشسته بودیم، گفتم: حاج آقا، فلانی چیزی نوشت و توهین کرد و اکنون هم از دنیا رفته، آیا میشود حضرتعالی گذشت کنید؟ علّامه دستهای خود را بر روی یکدیگر حرکت داد و فرمود: من همانوقت از او گذشتم و برایش طلب مغفرت کردم».
🌐 (به نقل از: pishgar.blog.ir)
🎬 حسن ابطحی در برخی دستنوشتههایش آورده است:
«درس فلسفه و درس تفسیر را از علّامهی طباطبائی بهره بردم، و ضمناً از درس تفسیر آقای حاج شیخ باقر ترکی استفادهی کاملی نمودم. ایشان درس تفسیرشان بر اساس روایات اهل بیت - علیهم السّلام - بود که با مذاق من کاملاً سازش داشت.
و ما عدّهای بودیم که در نظرات تفسیری مرحوم علّامهی طباطبائی گفتگو میکردیم. که یکی از آنها شهید آقای سیّد غلامرضای سعیدی بود، و دیگری مرحوم آقای حقّی بود که خدا آنها را رحمت کند.
امّا مرحوم آقای حقّی و آقای طیّبی سخت با مرحوم علّامهی طباطبائی به خاطر نظرات فلسفی آنمرحوم درافتاده بودند. حتّی آن دو نفر کتابی به نام حول تفسیر المیزان نوشتند که ما خیلی[!] با این کارشان موافق نبودیم، ولی زحمت زیادی متحمّل شدند».
🌐 (به نقل از: www.hasanabtahi.com)
در پایان، دو سند پیرامون گزارش ساواک از مجلس ختم سیّد احمد طیّبی شبستری در مسجد هدایت تقدیم میشود که حاوی مطالبِ خیلی مهمّی است:
«شماره: ۱۲۴۴۲ / ۲۰ ه ۱۲
مجلس ختم سیّد احمد طیّبی شبستری از طرف طالقانی و علاقمندان به وی در مسجد هدایت از ساعت ۱۹/۰۰ تشکیل، و پس از ادای نماز جماعت، طبق معمول شیخ جعفر جوادی شجونی به منبر رفت و ابتدا اظهار نمود: چون آقای دکتر باهنر و حجازی ممنوع المنبر هستند و نمیتوانند منبر بروند، لذا قرعه به نام من اصابت کرد، و من هم با این که مریضام، مجبورم چند جمله صحبت کنیم.
آنگاه از زمان قارون و زرق و برق لباس وی مطالبی گفت و اظهار داشت: عدّهای حسرت آنموقع را میکشند. سپس در مورد سکتهی طیّبی شبستری ادامه داد که: وی در زمان عبدالنّاصر، خوشحال بود که مسلمانان پیشرفت میکردند؛ ولی پس از مرگ او سکته کرد و با معالجهای که نمود مجدّداً سکته کرد و فوت نمود. آنمرحوم دارای فرزند و برادری میباشد که دانشجوی حقوق بوده و اکنون در زندان است.
سپس در اطراف تألیفات شبستری صحبت نمود و اشاره کرد که: مهندس بازرگان سال قبل دربارهی وی حرفی زد؛ من باور نکردم، لیکن حال میبینم فرمایش ایشان عین حقیقت است.
افراد شناختهشده عبارت بودند از: دکتر سحابی، مهندس بازرگان، دکتر باهنر، حجازی واعظ، شبستری، شالچیان، دکتر شیبانی، حسینی، صادقی، سلیمی، توحیدی، موسوی، رجایی، مهندس بهفروزی.
ضمناً از ساعت ۱۴/۳۰ روز مزبور، مراسم فاتحهخوانی بر مزار مرحوم شبستری در امامزاده عبداللّه برقرار بوده است.
نظریّهی یکشنبه: به صحّت گزارش شنبه اعتماد حاصل است. ضمناً شیخ جعفر جوادی شجونی قبلاً احضار و تذکّراتی در زمینهی اظهاراتاش روی منبر به وی داده شد. معهذا در مسجد هدایت از شبستری بسیار تجلیل، و همچنین از مهندس بازرگان با احترام یاد نمود و اظهاراتی کنایهآمیز ایراد نموده است.
نظریّهی چهارشنبه: نظریّهی یکشنبه مورد تأیید میباشد.
رونوشت برابر اصل است. در شمارهی ۱۲۱۱۱۷ میباشد ـ ح در پرونده بایگانی شود».
📚 (منبع: آیتالله سیّد محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، ج۳، ص۱۳۸)