آنچه پیشرو دارید، گزیدههایی است از کتاب آموزگار علم و ادب، خاطرات یکی از شاگردان ادیب نیشابوری دوم، که نسخهی دستنویسِ آن توسّط حقیر تصحیح و منتشر شده است.
حکایت معروف ذیل که معمولاً بهاشتباه منسوب به آیةالله سیّد ابوالحسن اصفهانی میگردد و نیز به عنوان یک تشرّف در عصر غیبت مورد استفاده واقع میشود، در اصل متعلّق به مرحوم شیخ حیدرعلی صلواتی سدهی بوده و آنمرحوم به خطّ مبارک خود، تمام این حکایت را با جزئیّات نگاشته است.
✍🏻 علی قنبری بیدگلی
🔹 محصّلین علوم دینی، عموماً سیّد رائد الحیدری را با کتاب شاهکارش: المقرّر فی توضیح منطق المظفّر میشناسند؛ حواشی عالمانه و پختهای که پس از رواج چاپ یک جلدیِ المقرّر به جای چاپ سه جلدی، اشتباهاً المقرّر فی شرح منطق المظفّر نامیده شد.
✍🏻 مرحوم شیخ علی آزاد قزوینی
«روزی که وارد نجف اشرف شدم و رفتم به مدرسهٔ بزرگ آخوند خراسانی - قدّس سرّه - ، ایّام تابستان بود. شب رفتم پشت بام مدرسه بخوابم. جمعیّت زیادی از آقایان طلّاب، پشت بام مدرسه میخوابیدند و بنده هم خوابیدم. نصف شب از خواب بلند شدم و مشغول نماز شب شدم و بعد از نماز شب، وقت اذان صبح شد؛ من هم مشغول اذان گفتن شدم.
«هو المعزّ و جلّت عظمته
از جمله شروط سکنای مدرسهٔ مزبوره آن است که باید که زوجه یا خانه یا پدرِ صاحبِ خانه یا مادرِ صاحبِ خانه در شهر اصفهان و دور حوالی شهر تا چهار فرسخ شرعی نداشته باشد.
و هرگاه یکی از آنچه مذکور شده، یعنی زوجه یا خانه یا پدر صاحب خانه یا مادر صاحب خانه در چهار فرسخی شهر یا زیاده بر چهار فرسخی داشته باشد، باید که ماهی زیاده بر دو شب در آنجا نماند؛ میخواهد که آن دو شب را پی در پی بماند، میخواهد متفرّق.