شب عید آمد آن عیدى که باشد عید سلطانى

گروهى در سرورند و گروهى در پریشانى

گروهى فارغ از هردو، نه این دارند و نى آن را

به دل دارند با سلطان‌شان صد عید سلطانى

به قربانِ دلِ این فرقه‌ی قدّیسِ قدّوسی

که از صد خور بود روشن‌تر آن دل‌های نورانی

مدان عید آن زمانی را که بر تن نو کنی جامه

بوَد عید آن‌که دور از خود نمایی خوی حیوانی

مرا امشب دلی شاد است اندر گوشه‌ی غربت

که می‌خواهد نماید هر زمان نوعی غزل‌خوانی

چرا خوشدل نباشد آن کسی کردند تقدیرش

کتاب و درس و دانش را ز لطف حیّ سبحانی

چه غم ما را که اندر بر نباشد شربت و شکّر

که کام ما بود شیرین همى ز آیات قرآنى

چه غم ما را که اندر حجره نبود نان و حلوایى

بود تا نان و حلواى جناب شیخ ربّانى

چه غم ما را ز بى‏‌گلدانى و گل‌هاى رنگارنگ‏

بود زهر الرّبیعِ سیّد و أنوارِ نعمانى

چه غم ما را که دوریم از دیار و دوستان خویش

«الهى» اوستادى باشد و آقاى «شعرانى»!

چه غم ما را ز سر بُردن به تنهایی که هم‌صحبت

بوَد کشکولِ شیخ و مجمع الأمثالِ میدانی

پریشان نیستم از بى‌‏گلستانى، چه در پیش است

گلستان‍‍‍‍ـى ز سعدى و پریشانی ز قاآنى

«حسن» خواهد ز لطف بی‌شمار ایزد بى‏‌چون‏

دلِ پاکى منزّه باشد از اوهام شیطانى.

(دیوان اشعار استاد حسن‌زاده‌ی آملی، ص۱۶۴ - ۱۶۵)

دو نکته

۱) جناب حسن‌زاده این غزل را در شب اوّلِ فروردین ۱۳۳۲ و در اواسط دوران طلبگی سروده است، و چنان‌که خود در هزار و یک کلمه، ج۲، ص۱۰۲، می‌گوید، فردای آن روز، روز اوّل فروردین، که برای تبریک عید به منزل استادش حکیم الهی قمشه‌ای رفته، غزل را در محضر ایشان خوانده و استاد از شنیدنِ آن لذّت بسیار برده است.

۲) وزن و قافیه‌ی این غزل، کاملاً مشابه غزلیّاتی از دوره‌های قبل است و ابداع جناب حسن‌زاده نیست. مثلاً این ابیات از غزلِ معروف عید قربان را ببینید:

خلیل‌الل‍ه آمد در مِنای قرب یزدانی

برای ذبح اسماعیل از فرمان ربّانی

فدا آورد جبریلِ امین از بهر اسماعیل

که شرح‌اش را خدا فرموده در آیات قرآنی.

نمی‌دانم در عرف ادب، نامِ این کار شاعران را چه می‌گذارند؛ ولی اگر کسی انسی با دواوین شعری داشته باشد، کاملاً تصدیق می‌کند که اشعار جناب حسن‌زاده و برخی دیگر از معاصرین، وزناً و قافیتاً به اقتفای متون موزونِ گذشتگان است. همیشه شعری از حافظ و غیر حافظ هست که آنان به تقلید، از روی آن شعرشان را گفته‌اند.