✍🏻 علی قنبری بیدگلی
مقدّمه
زمانی که این حقیر به تحصیلِ رسائل و مکاسب اشتغال داشتم، عصرهای چهارشنبه یا پنجشنبه که فراغتی از درس و بحث حاصل میشد، به کوچهٔ ارک میرفتم تا مانند بسیاری از طلّاب به کتابفروشیهای قدیمی و معروفِ این ناحیه سری زده، کتب مورد احتیاج خود را با قیمتِ ارزانتری تهیّه کنم، یا اگر احیاناً کتابِ نایابی از حقیر دلبری کرد، آن را به چنگ آورم.
در سنهٔ ۱۴۳۸ ه ق و در یکی از همین عصرهای دلانگیزِ قم، به اتّفاق همحجره و هممباحثهٔ خود: جناب آقا سیّد محمّدحسین میرشاهولایتی، از حجره حرکت کردیم و در همین کوچهٔ ارک، به یکْ کتابفروشیِ کتبِ مستعمل و کهنه رفتیم، که در مجاورتِ منازلِ صاحبِ تفسیر البصائر و مرحوم دهسرخی قرار دارد.
در حینِ شکار کتابها، ناخنی هم به مجلّداتِ قدیمیِ دورهٔ فقه الصّادق – تألیف حضرت آیةالله حاج سیّد صادق روحانی (دامت برکاته) – زدیم. از جلدِ مقوّا و کاغذِ کاهی و حروفچینیِ سربیِ آن معلوم بود که مربوط به چاپهای نخستِ فقه الصّادق است. در حین تورّق، ناگهان پاکتِ نامهای پیدا کردیم که علیرغم تعاقب أزمان و تباعد أعصار، از شرّ آفاتِ طبیعی و غیرطبیعی مصون مانده بود! با اشتیاق بسیار، سایر مجلّدات را هم تصفّح و تفحّص کردیم و خوشبختانه یک پاکتِ نامهٔ دیگر هم یافتیم. مخاطبِ هردو نامه هم مرحوم آیةالله اراکی بود.
نامهها را به همراه کُتُبی چند ابتیاع نموده، شادان و رقصان و پایکوبان به حجره مراجعت کردیم و مشغولِ مطالعه و بررسیِ نامهها شدیم. از آنجا که این دو نامه، دو سندِ جالب و تر و تازه از تاریخِ این حوزهٔ مقدّسه بوده و تاکنون در جایی منتشر نشده است، کانالِ چراغ مطالعه افتخار دارد که متنِ کاملِ هردو نامه و تصاویرِ آن را به حضورِ مبارکِ اعزّه و احبّه تقدیم نماید.
غرض نقشی است کز ما باز مانَد کـه هسـتی را نمیبینـم بقـائی
نامهٔ اوّل
متنِ این نامه با قلم سبزرنگ نوشته شده و نویسندهٔ آن مشخّص نیست. بر ظَهْرِ پاکت هم عبارت ذیل با خطّ سبز درج شده است: «محضر انور حضرت عمدة المحقّقین و زبدة المدقّقین آقای حاج شیخ محمّدعلی اراکی – دام عزّه العالی – ». در گوشهٔ سمت چپ هم عبارتِ «مورّخهٔ ۲۸ / ۳ / ۷۴[۱۳]» به چشم میخورد که تاریخِ هجریِ قمری است. امّا متن نامه بدین قرار است:
«حضور محترم حجّة الإسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمّدعلی اراکی – أدام الله ظلّه علی رؤوس المسلمین – .
بعد الحمد و الثّناء ؛ اوّلاً این نامه از طرف یکعدّه از طلّاب است که به درس آقای حاج آقا روحالله خمینی میروند. و غرض از تصدیع این است که امسال عدّهٔ طلّاب حوضهٔ[1] ایشان زیاد شدهاند، به طوری که در محلّ تدریسِ همیشگیِ ایشان جا نمیشوند و در بیرونِ محلّ تدریس مینشینند. البتّه برای خاطر زمستان، گاهی مصادف با گل و باران و امثال اینها میشوند، و در منظرهٔ اشخاص هم خوب نیست. ولی شاگردان حضرتعالی در آنمحلّ جا میشوند. حالا خواهشِ ما این است که قربةً إلی الله و از باب اعانت به این عدّه از طلّاب، مکان تدریس خودتان را با ایشان معاوضه بفرمائید. و این خواهش از طرف خودمان است؛ زیرا به خودِ حاج آقا عرض کردیم که اجازه بفرمایند که ما از شما خواهشِ تبدیلِ مکان کنیم، اجازه ندادند. ولی چون ما خودمان در مضیقه هستیم و ساحت مقدّسِ شما را منزّه میدانیم از ردّ حاجت، لذا جسارتاً این پیشنهاد را – بر حسب خوبآمدنِ استخاره – کردیم و امیدواریم نتیجهاش در روز شنبهٔ آینده ظاهر شود. ایّام عزت مستدام باد!
و هرچه فکر کردیم هیچ جای مناسب و چارهٔ دیگری غیر از این مطلب که عرض شد به نظرمان نیامد». انتهی
ذیلاً تصویرِ نامهٔ مزبور را ملاحظه میفرمایید:
نامهٔ دوم
این نامه بر خلافِ نامهٔ قبل، با خطّ شکستهٔ زیبایی نوشته شده است. روی پاکت نامه، ممهور و تمبری با تصویر محمّدرضا پهلوی بر آن الصاق شده است. بر ظَهر پاکت نیز عباراتی همچون «محلّهٔ جدّا» و «حضور محترم جناب مستطاب عمدة الأعلام حجّة الإسلام آقای حاج شیخ محمّدعلی عراقی – دامت برکاته – » نگاشته شده است. نویسندهٔ این نامه ظاهراً مرحوم حاج میرزا مهدی بروجردی است. متن این نامهٔ عجیب و غریب بدین شرح است:
« بسم الله الرّحمٰن الرّحیم
نوزدهم شهر صفر الخیر ۷۴
به عرض عالی میرساند: غرض از تصدیع آنکه اگر تصدیق بفرمائید که تقریباً چهل سال است از ابتدای آشنائی با مرحوم آقای والدتان و جنابعالی و ظاهراً هم حالات بنده بر شما مکشوف باشد که شخص متکبّری نبودم، و دارای هر عیبی بودم ولی این صفت را نداشته بلکه از کوچکی در مقامی بودم که به هرکس برسم ابتداء به سلام نمایم و متواضع باشم. و البتّه این هم بدیهی است که مراتب فضل جنابعالی بر احقر معلوم است و مایل بوده و هستم که دیگران از وجود شما استفاده نمایند و زحمات شما محلّ تقدیس واقع شود.
و در حال حیات آقای حاج شیخ – أعلی الله مقامه – که بعضِ اخلاق غیرمتعارف از سرکار دیده میشد حمل به عناوینی مینمودم که شبههٔ شرعی در عدالت شما ننمایم. ولی بعد که ملاحظه کردم، با آنکه صفت تکبّر از معاصی کبیره است و شیطان روی همین صفت مردود شد، سرکار در مقامی هستید که به احدی سلام نکنید، و از هر فردی خودتان را بزرگتر به شمار آورید، و این سنّت بزرگ پیغمبر اسلام ص را متروک بدارید، و در واقعْ متجاهر به این سوء خلق باشید. لهذا حقیر هم در معاشرت، خود را مکلّف دیدم تغییر سلوک دهم و به همان روایت عمل نمایم که در مقام تکبّرِ دیگری، ترک سلام را عبادت قرار دهم و بین خود و خدای خود این نصیحت را گوشزدِ جنابعالی نمایم؛ بلکه نتیجه بدهد. و الّا این خُلق سوء و این رفتار با مردمان جز زیان دنیا و آخرت ثمر دیگری ندارد؛ تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال!
و این خطّ حقیر حجت باشد برای شما، ماها دیگر آخرِ عمرمان میباشد. سلوک شما به خیر باشد. نه فائده برای دنیای من دارد و نه ضرر. خداوند به همگی حُسن خاتمه عطا فرماید، إن شاء الله تعالی.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الأحقر مهدی بروجردی».
تصویر این نامه هم ذیلاً تقدیم میگردد:
مرحوم حاج میرزا مهدی بروجردی (۱۳۰۰ – ۱۳۸۸) در قم معاصر، شخصیّتِ شناختهشدهای است و سخن گفتن در باب اقداماتِ تأثیرگذارِ وی بر تاریخ و سرنوشت حوزهٔ علمیّهٔ قم مجال مستقلّی میطلبد. امید که انتشار این نامه، مقدّمهای مناسب برای بررسی و تحقیقِ بیشتر در ابعاد مختلفِ زندگی و شخصیّتِ ایشان گردد.
در خاتمه ذکر مطلبِ دیگری هم خالی از لطف نیست؛ از آنجا که میرزا مهدی بروجردی، ابوالزّوجهٔ مرحوم آیةاللهالعظمی گلپایگانی بوده است، قریبِ دو سال قبل، متن نامهٔ آنمرحوم را توسّط صدیق معظّم جناب آقا سیّد مهدی علویِ فِرِیْدَنی – نتیجهٔ دختریِ آیةالله گلپایگانی – به محضر مبارک حضرت آیةالله حاج شیخ لطفالله صافی گلپایگانی – دامت برکاته – تقدیم کرده، معظّمٌله را در جریانِ محتوای نامه قرار دادیم. همچنین در مورّخهٔ پنجشنبه، ششم ربیع الآخِر ۱۴۳۸ – که به اتّفاق تنی چند از دوستان، در محلّ سابق مؤسّسهٔ کتابشناسی شیعه در خیابان صفائیّه، به خدمت استاد حاج شیخ رضا مختاری رسیدیم – نیز مضمون این نامه به خدمت ایشان عرض شد و اگر حافظه خطا نکند، ایشان از نِقارِ بین میرزا مهدی و مرحوم اراکی اطّلاع داشته، آن را تصدیق کردند.
***
بیدگل؛ شعبان المعظّم ۱۴۴۱، شبِ یادبود ولادتِ باسعادتِ شاهزاده حضرت علیّ اکبر، صلوات الله و سلامه علیه
[1]. کذا، صح: حوزهٔ.