«حاج ملّا اسماعیل پسر ملّا فضلالله (معروف به آخوند ملّا فضلالله بزرگ) پسر رضاقلیخان پسر محمّدحسینخان افشار، پسری به نام حاج ملّا علی داشته که در زیّ روحانیت و صاحب مکنت بوده است.
🔹 آیةالله بهجت:
« مرحوم آخوند فاضل اردکانی خیلی با دستبوسیدن مخالف بود. سیّدی آمد و به ایشان گفت: شخصی سفارش کرده که از جانب او دستتان را ببوسم.
مرحوم سیّد ابوالحسن مولانا در دفتر یادداشتها و خاطرات خود مینویسد:
«در اوائل تحصیلم در قم، روزی از تهران به قم با قطار مسافرت میکردم و از حسن اتّفاق با مرحوم آقا شیخ ماشاءالله اوحدی اراکی که در زمان مرحوم [آیةالله] حاج شیخ عبدالکریم حایری (ره) در قم به تحصیل مشغول بود و لطایف و بذلهگوییهای او در بین طلّاب معروف بوده است، در قطار ملاقات حاصل و باهم مأنوس شدیم.
ماجرا از آنجا شروع میشود که مرحوم آیةالله حاج میرزا جعفر اشراقی تبریزی در نامهای، کلمهٔ «محجّه» را به اشتباه «مهجه» مینویسد.
نمونهای از طبعِ حسّاس مرحوم اشراقی در تلفّظ و کتابتِ صحیحِ الفاظ، در گزارش مختصر کریم فیضی از ملاقات با ایشان آمده است. آنجا که وی توسّط نوادهٔ خود به فیضی پیغام میدهد که: «در آیهای که [به عنوان یادگاری از خطّ خود، برایتان] نوشتم، جای دو کلمه را جابجا نوشتهام، آن را تصحیح کنید!».
«... صبح جمعهای رفتم و این مرد بزرگ و عجیب را دیدم. سخت پیر بود. وقتی با او دست دادم، با نخستین حالتش فهمیدم دستهایش تاب کمترین فشردن را ندارد. با این حال، جانی آگاه داشت: جهانی بود بنشسته در گوشهای. در همان دیدار اوّل بیش از پنج ساعت حرف زدیم که همه را نوشتم.
کتاب نفیس یک قطره دریا، حاوی خاطرات ناگفته و زیبایی از بزرگان و عالمان دین است. شاید جذّابترین بخش این کتاب، قسمت مربوط به أسناد و نامههای بزرگان به صاحبترجمه - مرحوم آیةالله حاج میرزا جعفر اشراقی تبریزی - است که خود عالَمی از شور و نشاط روحی و اطّلاعات دینی و اجتماعی است.
مرحوم آیتالله میرزا جعفر اشراقی تبریزی از عشّاق کتاب در زمان خود بوده است. گوشههایی از اهتمام زائدالوصف آنمرحوم به علماندوزی و مسألهی کتابخوانی و مطالعه را ذیلاً به قلم فرزندش - حسین افروغ - میخوانید:
✍🏻 علی قنبری بیدگلی
صادق حسنزاده در جلد دومِ کشکول خود مینویسد: «میرزا علیاکبر محدّث (وفات: ۱۳۶۷ شمسی) فرمودند:
در واپسین لحظههای زندگی محقّق نامی آیةالله میرزا عبّاسقلی واعظ چرندابی (وفات: ۱۳۴۵) با جمعی از علماء به عیادتش رفته بودیم.